کانون کوهنوردان اوراز مهاباد

وب‌سایت تخصصی کوهنوردی و صعودهای ورزشی

مقالات تخصصی

مفاهیم اساسی در آمادگی هوازی

 

تمرینات هوازی وسیستم هوازی :

هوازی یعنی درحضور اکسیژن و سیستم هوازی شامل مجموعه فرآیندهای سوخت وسازدر داخل بدن است  که با تجزیه قندها (کربوهیدرات) وچربیها (اسید های چرب ) ،در حضور اکسیژن تنفسی، انرژی موردنیاز بدن را تهیه می‌کند.

 

: فعالیتهای هوازی :

فعالیتهایی با شدت متوسط ومدت زمان نسبتا طولانی هستند که گروههای عضلانی بزرگ را فعال می کنند و اجرای آنها به حضور مصرف اکسیژن توسط عضلات بدن وابسته است زیرا انرژی موردنیاز این نوع فعالیتها، عمدتا از طریق سیستم هوازی تامین می‌شود.

دویدن، دوچرخه سواری، کوهنوردی، شنا کردن با سرعت کم ومتوسط مثال ساده ای از فعالیتهای هوازی هستند.

2: فعالیتهای بی هوازی :

فعالیتهایی هستند که اجرای آنها به حضور و مصرف اکسیژن وابسته نیست. برای مثال :دوی 100متر ، پرشها وتمام فعالیتهایی که با تمام سرعت  ودرمدت کوتاه(حداکثر 3دقیقه ) اجرا میشود.

بطورکلی فعالیتهای ورزشی به دو دسته 1: هوازی  2: بی هوازی تقسیم میشوند .

در اکثر ورزشها ،مخصوصا ورزش های گروهی وتیمی  فعالیتشان ترکیبی از هوازی وبی هوازی هست برا ی مثال : فوتبال، کشتی و...

آمادگی هوازی :

حداکثر توانایی ریه ها، قلب وعروق برای جذب و انتقال اکسیژن به عضلات و درنتیجه مصرف هرچه بیشتر عضلات از این اکسیژن را آمادگی هوازی مینامند .

ورزشکاری با ریه‌های کارآمدتر و قلب نیرومندتر، توانایی بیشتری برای مصرف اکسیژن توسط عضلات دارد و از آمادگی هوازی بالاتری برخوردار است .

ظرفیت هوازی :

توانایی مصرف اکسیژن در هنگام فعالیتها‌ی شدید بوسیله عضلات و بدن را ظرفیت هوازی می‌نامند. ظرفیت هوازی شامل: حداکثر اکسیژن مصرفی(VO2 max  )، حداکثر اکسیژن دریافتی، توان هوازی وظرفیت استقامت قلبی-تنفسی  است .

آستانه هوازی :

حداقل شدت و مدت تمرین برای  تاثیرگذاری بر آمادگی هوازی، آستانه هوازی  نامیده میشود .

آستانه بی هوازی :

شدتی از تمرین  که اکسیژن مصرفی برای تامین انرژی کافی نباشد وسطح اسیدلاکتیک عضله وخون افزایش پیداکند.

 تمرینات هوازی در ارتفاع

 فشار هوا ودر نتیجه آن فشار اکسیژن ، در ارتفاعات کاهش می یابد.برای مثال فشار اکسیژن در سطح دریا حدود 160 و درارتفاع 1000 متری حدود 140 میلیمتر جیوه است .به همین علت ، اجراهای استقامتی(تمرینهای ورزشی با شدت متوسط و در زمان زیاد) که به حضور اکسیژن وابسته است، درارتفاعات مشکل تر انجام می‌شود. بدلیل محدودیت اکسیژن در ارتفاع ،افزایش گلبولهای قرمز خون ایجاد می‌شود و بنظر می‌رسد که تمرین در ارتفاع باعث بهبود عملکردهای استقامتی درسطح دریا شود. گرچه یافته های تحقیقی،این موضوع را بطور موثقی نشان نداده‌اند، ولی نشان داده شده است که تمرین در ارتفاع، میتواند باعث بهبود عملکرد استقامتی در سطح دریا شود .

*توصیه می‌شود : ورزشکارانی که  قرار است در  مناطق مرتفع در مسابقات ورزشی شرکت کنند، حداقل دوهفته  در شرایط مشابه  ارتفاع مورد نظر تمرین کنند.

 آرش اسماعیل زاده

------------------------

کوه عریان  

(به کوشش سحر عبدی) 

                                              

مسنر در آخرین کتاب خود(کوه عریان)می نویسد: رمز تجارب من به گذشته دور بر می‌گردد. به نقطه‌ای دور در هیمالیا در نانگاپابارت جایی که همه چیز در آن اتفاق افتاد. در این رابطه به هستی دیگری پی بردم که هر دو از یک ضمیر ناخودآگاه ناشی می‌شود. گویی که در مغزم چیزی از مسیر خود خارج شده است. حالت غریبی است در عین حال که آگاهانه مرگ و زندگی را تجربه کرده بودم در همان زمان هم به عنوان بیوگرافی خودم، آرایه نقش می کردم. آنچه در من رخ داده بود و نقش آن به صورت سعی و کوششی که در ذهنم نقش بسته بود وجود خود را ابراز می کرد، خاطره‌ی باور نکردنی از نحوه‌ی زنده ماندن من بود.

تراورس نانگاپاربات در سال 1970 از جنوب به شمال غرب برای من چیزی بیشتر از عبور جغرافیایی از منطقه‌ای به منطقه‌ی دیگر بود و بیشتر حکم پا فراتر نهادن از مرز بین (زندگی و مرگ) و (مرگ و زندگی) بود و در این رابطه سعی در بیان باور نکردنی از نحوه‌ی زنده ماندن من بود.            

مسنر در شرایط بحرانی بطور کاملا اتفاقی مهم‌ترین راز زندگیش را زیسته بود: راز جاودانگیش را در کوهستان.

او کاملا نا خودآگاه با توجه به ذات انسان بودنش توانسته بود حقیقتش را کشف کند: یک دگردیسی کامل قبل از مرگ.                      

" در دستان، قلب خود تبدیل به هوشمندی می شود. این یک دگرگونی است.یک دگرگونی کلی انرژی در این حالت خرد صاحب اندیشه نمی‌شود بلکه آگاه می‌شود. زندگی یک مشکل نیست. نگرش به زندگی به صورت یک مشکل به منزله‌ی گام اشتباه برداشتن است. رازی است که باید زندگی شود. عشق ورزیده شود و تجربه شود.".(اوشو)

مسنر ادامه می دهد: یک هفته‌ی تمام بدون هیچ دلجویی و امید در سرازیری مرگ قرار داشتم و در حالی که می‌توانستم از سرمازدگی و گرسنگی درب‌وداغان و یا مرده باشم. دوباره به انسان‌هایی بر خوردم که انتظار آنها را به عنوان ناجی خود داشتم. اما نانگاپاربات این کوه عریان بسیار دور از من در زیر ابرها قرار داشت.برادرم هم بسیار از من فاصله داشت.اما من کجا بودم؟درد داشتم و خود را نگران و مضطرب حس می کردم ولی در آنجا حضور داشتم.  امروز در نگاهی به گذشته کماکان خود را به عنوان ناظر و در عین حال کسی که نقش این فاجعه‌ی دردناک را بازی می کرد نگاه می‌کنم. انگار که مراحل مختلفی از ضمیر خود‌آگاه خود را پشت سر گذاشته باشم. رمز بقا در نانگاپاربات پویا و زنده در من باقی مانده بود که به شکل غریزی نقش حضور و عدم حضور من در آنجا را تغییر می داد. دقیقا همانطور که تیم نانگاپاربات را تجربه کردم سعی دارم آن را بازگو نمایم. فاجعه‌ای دردناک که در ابتدای هویت من به عنوان فاتح مرز ها رخ داد و شوک بزرگی را به من وارد ساخت.                    

مسنر پس از این حادثه درهای بسته‌ی زندگی را شکافت و به آنسوی رازهای حقیقی زندگی رفت. او تولدی دوباره یافت بدون آنکه از اصول عرفان و صوفیگری چیزی بداند. مسنر معلم خوبی به نام طبیعت یافته بود و طبیعت شاگرد خوبی به نام مسنر را کشف کرده بود.                                

"این چیزی که من آن را (بلوغ ذهن) می نامم. موقعی که شخص به نقطه‌ای می رسد که به زندگی بدون هیچ سوالی نگاه می‌کند به سادگی به داخل زندگی با شهامت و بدون ترس شیرجه می رود".(اوشو)                           

مسنر ادامه می دهد: در محدوده‌ی قله حالت تنازع بقا در من حاکم بود. از بیرون به خود نگاه می کردم گویی که روحم از جسمم جدا شده باشد و پی بردم که چگونه محرکی که وجود مرا به حرکت وامی‌دارد و با جسم پیوند خورده در نهایت اطمینانی غیر قابل انکار را در من به وجود آورده است. لذا این سرنوشت بی فرجام را بخشی از بیوگرافی خود می‌دیدم. از خود نمی پرسم که این تجارب چه قابلیت و توانایی را در بر داشته بلکه برای من مهم آن حضوری است که در این روند متولد می شود. من به بیان رویدادی می‌پردازم که نقش آن در سراسر زندگی من وجود داشته و آن را به گونه‌ای روی کاغذ می آورم که تجربه‌اش کرده‌ام. هم به عنوان ناظر و هم به عنوان بازیگر...

 لذا موضوع کتاب من واکنش انسان ها در قبال موقعیت وکمیابی از یک طرف و تباهی و هلاکت از سوی دیگر است.             

شاید مهمترین و واقعی‌ترین اتفاقی که در زندگی مسنر در کوهستان رخ داد مبارزه برای زنده ماندن بود. شاید او هرگز نمی‌اندیشید که مبارزه او برای زندگی در طبیعت یخ زده‌ی هیمالیا راز خودآگاهی و زندگی جدید اوست. تا از او یک مسنر متفاوت بسازد. مسنر پس از حادثه نانگاپاربات فقط کوهنوردی نکرد. او هر بار در هر صعودخود را و حقیقتش را باور و زندگی کرد. انسان فهیم هر لحظه در گذشته می میرد و به سوی آینده تولدی دوباره می یابد. حال فعلی‌اش در حال تغییر وتحول تولدی دوباره و تجدید حیات است.                     

مسنر ادامه می دهد، ماجرای زنده بودنم را این طور می شود بیان کرد: در عالم هستی و نیستی بودن در خویشتن و در عین حال ناظر خویش. مغزم، ضمیر خود آگاهم و حواسم بطور عینی نت برداری می کردند. تمام سلسله مراتب اتفاقاتی را که در بیرون از درونم رخ می دادند و احساساتم به شکل کانالی تمامی این اتفاقات رابه جسمم انتقال دادند، گویی در میان مرگ و زندگی فضای دیگری وجود دارد که می‌شد آن را به صورت فاصله‌ی درک حسی و شناخت بیان کرده و در نتیجه سعی آدمی فقط به نجات و بقا محدود می شد...

که تاثیر این تلاش را به صورت جرقه‌ایی در مغز می توان حس کرد. جرقه‌ای که سرعت آن به خاطر کمبود اکسیژن کندتر و کندتر می‌شد. این معنا تسلیم شدن در مقابل مرگ بود و وقوف من نسبت به این حقیقت مرا به مرز جنون کشانده بود. عقل و عواطف بسان ماه و خورشید در مقابل  هم قرار گرفته بودند. تاثیر عوامل بیرونی خود را به شکل فیلمی در ذهنم متبلور ساخته بودند که شرح ماجرایش از شخص اول به شخص ثالثی انتقال پیدا می کرد و در نهایت در آغوش مرگ به کمال می رساند.                    

"یک مرد وقتی مرد است که تمام مسئولیت ها را بپزیرد او در رابطه با آنچه که هست مسئول است.این اولین شهامت و بزرگترین شهامت است".(اوشو)                       

راینهولدمسنر در برنامه‌ی صعودش به نانگاپاربات برادر و هم طنابش گونترمسنر را از دست می‌دهد. جسد گونتر هرگز پیدا نمی‌شود و همین موضوع مسنر را سال ها در پی خود می کشد.

برگرفته از وبلاگ سلام بر خورشید (آزیتا مشهدیان)

                                     

                                                                                               

لازم به ذکر است نانگاپاربات با ارتفاع 8125 متر نهمین کوه مرتفع دنیا در شمال کشور پاکستان قرار داشته و از جمله کوه‌های هیمالیای پاکستان به شمار می‌رود. کلمه نانگاپاربات نیز به معنای کوه عریان می باشد .اولین صعود این کوه در سال 1953 به وسیله ی(هرمان بول)کوهنورد اطریشی و از جبهه ی(راکیوت)صورت گرفت.              

تا کنون از مسیر های مختلف به این کوه صعود کرده اند و 61 کوهنورد نیز بروی نانگاپاربات جان خود را از دست داده اند. از این رو این کوه را کوه قاتل نیز می نامند.             

نانگاپاربات دارای سه رخ پهناور است:            

جبهه ی راکیوت : که بر بخش شمالی کوه مسلط گشته                 

جبهه ی نقره فام جنوبی و فلات گسترده آن و رخ پر عظمت دیامیر که با بخشی صخره ای آغاز و بعد به شکل یخشار(آبشار یخی)کوه را در بر گرفته                        

جبهه ی روپال: که در بخش جنوبی قرار گرفته را می توان بزرگترین جبهه ی صخره ای کوه های جهان نامید-که با حدود 4500 متر ارتفاع از سطح دره ها قد برافراشته-راینهولد مسنر اولین فاتح این جبهه ی روپال را کاری فراتر از دشوارترین صعودهای آلپ می داند.   

رخ پهناور کوه از دره های لم یزرع بسیار تماشایی است.   

زمین شناسان آمریکایی پیدایش نانگاپاربات را مربوط به 400 هزار سال قبل و درست زمانی که شبهه قاره هند به قاره اوراسیا برخورد کرد می دانند.                       

آنها معتقدنددر میان کوه‌های جهان نانگاپاربات سریع ترین رشد را داشته و این کوه هم چنان در حال بالا رفتن است.            

 سرانجام...                          

گونتر مسنر در سال 1970 پس از صعود قله به همراه راینهولد  از مسیر (روپال) و در باز گشت از گرده دیامیر دچار سقوط بهمن گردید و ناپدید شد. از آن سال به بعد تلاش‌های راینهولد مسنر برای یافتن برادرش بی نتیجه ماند تا اینکه رسانه‌های اطریش خبر پیدا شدن وی را مخابره نمودند. راینهولد نیز پس از دیدن جسد با شناسایی کفش و لباس گونتر این خبر را تایید نمود.                  

سرانجام پس از 35 سال جسد (گونتر مسنر) کوهنورد ایتالیایی در نانگاپاربات یافت شد.

 (بخش معرفی نانگاپاربات از آقای رضا زارعی است)  

              


گزارش تخلف
بعدی